شهدا

این وبلاگ برای آشنایی عموم مردم بافرهنگ شهادت وایثار ساخته شده است

۱۹ مطلب در ۲۶ بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

شهید حسین خرازی

Image result for ‫شهید خرازی‬‎

🔸 " در محضـــر شهیـــــد "...

زل زده بود به حسین و نگاه می کرد!معلوم بود باورش نشده ڪہ حســین فرمانده تیپ است. من هم اول ڪہآمده بودم، باورم نشده بود!!حسین آمد، نشست روبه رویش.گفت: آزادت می کنم بری.به من گفت: بهش بگو.ترجمه کردم.باز هم معلوم بود باورش نشده!!حسین گفت: بگو بره خرمشهر،به دوستاش بگه راه فراری نیست،تسلیم بشن. بگه کاری باهاشون نداریم.اذیتشون نمی ڪنیم ...خودش بلند شد دست های او را باز کرد.افســر بلند شد و رفتــــ...افســر عراقی آمد؛پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند.

شهید خرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI

در محضر شهید ...

Image result for ‫شهید حسن باقری‬‎

نزدیـک ظهــر بود. از شناسـایے بر می گشتیم. از دیشب تا حالا چشـم روی هم نگذاشته بودیم. آنقدر خستـه بودیم ڪه نمی ‌توانستیم پا از پا برداریم ؛ کاسه زانوهـامان خیلی درد می‌ڪرد. حسن طرف شنی جاده شروع‌کرد به نمازخواندن ، صبر کردم تا نمازش تمام شد. گفتم « زمین این طرف چمنیه ، بیا این جـا نمــاز بخوان.» گفـت : « اون جا زمین کسی هست، شاید راضی نباشه.»               

📚 یادگاران " کتاب شهید باقری"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI

گمنامی هم نعمتی است

Image result for ‫ابراهیم هادی‬‎

هر که شد گمنام تر ،
زهرا (س) خریدارش شود
بر درِ این خانــــــه 
از نام و نشـان باید گذشت ...
قرار دل‌های بیقرار
مهمان حضرت زهرا (س)
شهید_جاویدالاثر_ابراهیم_هادی
سالروز_شهـادت 🕊

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI

شهید احمد متوسلیان

Image result for ‫شهید احمد متوسلیان‬‎

.احمد متوسلیان در سال ۱۳۳۲ در خانواده‌ای اهل یزد در یکی از محلات جنوب شهر تهران به دنیا آمد. دوران تحصیل ابتدایی را در دبستان اسلامی مصطفوی به پایان رساند و ضمن تحصیل، به پدرش که در بازار به شغل شیرینی فروشی اشتغال داشت، کمک می‌کرد. احمد در کودکی بسیار گوشه گیر بود. پس از پایان دوره ابتدایی، وارد هنرستان صنعتی شد و در سال۱۳۵۱ موفق به اخذ دیپلم گردید. سپس به خدمت سربازی اعزام شد و در شیراز دوره تخصصی تانک را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد. در سال ۱۳۵۶ در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه علم و صنعت ایران پذیرفته شد.

در ۱۴ تیر ۱۳۶۱، اتومبیل سفارت که حامل مسئولین سیاسی-نظامی ایران بود هنگام ورود توسط فالانژیست‌ها متوقف و توسط نیروهایی اسرائیل ربوده و گروگان گرفته شدند.[۶] سمیر جعجع یکی از رهبران فالانژها پس از آزادی از زندان اعتراف کرد که گروگان‌های ایرانی به نیروهای وی تحویل داده شده و سپس توسط آنان کشته شده‌اند ولیکن مقامات ایرانی این ادعا را مشکوک دانسته‌اند.[۸]

هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال ۱۳۶۷ خود می‌نویسد:

«فرستاده رئیس جمهور کنیا آمد. اطلاع داد که گروگان‌های ما در لبنان همان سال ۶۲ شهید شده‌اند و خواستار مبادله گروگان‌های انگلیسی و سه اسرائیلی با ۹۰ اسیر شیعه در اسرائیل شد. گفتم اسامی اسرای مورد نظر و آثار گروگان‌های ما را بیاورند.»[۹]

وی در خاطرات سال ۱۳۶۹ در جریان کمک به آزاد سازی گروگانهای آمریکایی در لبنان به پیامی از جرج بوش -رئیس جمهور وقت ایالات متحده- اشاره می‌کند و می‌نویسد:

«اطلاعات آمریکا می‌گوید گروگان‌های ایرانی در دست مارونی‌ها در همان روزهای اول کشته شده‌اند ولی باز هم آنها آمادگی دارند که پیگیری مسألهٔ آن گروگان‌ها را ادامه دهند.»


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI

شهادت ازنظر شهید همت

Image result for ‫شهیدهمت‬‎

🍂شهادت !
رحمت خاص خداست ؛
و بارانی است که بر هر کس نمیبارد...
❣️عاشق ‌دنیا شده ‌را جام ‌شهادت ‌ندهند


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI

زندگی نامه شهید بهنام محمدی

Related image

 خلاصه‌ای از زندگی‌نامه شهید

 بهنام در تاریخ ۱۲/۱۱/۱۳۴۵ در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به‌دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار.

شهریور ۵۹ بود که شایعه حمله عراقی‌ها به خرمشهر قوت گرفته بود؛ خیلی‌ها داشتند شهر را ترک می‌کردند. باور نمی‌کرد که خرمشهر دست عراقی‌ها بیفتد، اما جنگ واقعاً شروع شده بود. بهنام تصمیم گرفت بماند؛ بمباران هم که می‌شد بهنام ۱۳ ساله بود که می‌دوید و به مجروحین می‌رسید.

از دست بنی‌صدر آه می‌کشید که چرا وعده سر خرمن می‌دهد؛ مدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ۳) مقابل عراقی‌ها ایستاده بودند، بعد رئیس‌جمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید.

به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود. بهنام می‌رفت شناسایی. چند بار او گفته بود: «دنبال مامانم می‌گردم، گمش کردم.» عراقی‌ها فکر نمی‌کردند بچه ۱۳ ساله برود شناسایی؛ رهایش می‌کردند.

یک‌بار رفته بود شناسایی، عراقی‌ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند؛ جای دست سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مانده بود. وقتی بر می‌گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود؛ هیچ‌چیز نمی‌گفت فقط به بچه‌ها اشاره می‌کرد عراقی‌ها کجا هستند و بچه‌ها راه می‌افتادند.

 یک اسلحه به غنیمت گرفته بود؛ با همان اسلحه ۷ عراقی را اسیر کرده بود. احساس مالکیت می‌کرد. به او گفتند که باید اسلحه را تحویل دهی؛ می‌گفت به شرطی اسلحه را تحویل می‌دهم که به من حداقل یک نارنجک بدهید یا این یا آن. دست آخر به او یک نارنجک دادند. یکی گفت: «دلم برای عراقی‌های مادر مرده می‌سوزد که گیر بیفتند.» بهنام خندید.

برای نگهبانی داوطلب شده بود؛ به او گفتند: «به تو اسلحه نمی‌دهیم‌ها» بهنام هم ابرو بالا انداخت و گفت: «ندهید خودم نارنجک دارم.» با همان نارنجک دخل یک جاسوس نفوذی را آورد.

شهر دست عراقی‌ها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا می‌شد که کمین کرده بودند یا داشتند استراحت می‌کردند. خودش را خاکی می‌کرد. موهایش را آشفته می‌کرد و گریه‌کنان می‌گشت خانه‌هایی را که پر از عراقی بود به‌خاطر می‌سپرد. عراقی‌ها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند. گاه می‌رفت داخل خانه‌ها پیش عراقی‌ها می‌نشست مثل کرولال‌ها از غفلت عراقی‌ها استفاده می‌کرد و خشاب و فشنگ و کنسرو برمی‌داشت.

نحوه شهادت

خمپاره‌ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود. مثل همیشه بهنام سر رسید، اما نارحتی بچه‌ها دیگر تأثیری نداشت؛ او کار خودش را می‌کرد. کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود؛ ناگهان بچه‌ها متوجه شدند که بهنام گوشه‌ای افتاده است و از سر و سینه‌اش خون می‌جوشید. پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود. چند روز قبل از سقوط خرمشهر، شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در ۲۸/مهر/۱۳۵۹ پر کشید و امروز آشیانه بهنام، این کبوتر خونین بال، در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون است.

۸۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI

شهید امیر حاج امینی

Related image

⭕️ به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه.
آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه...

"شهید امیر حاج امینی"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI

شهید دکتر چمران

Image result for ‫دکتر چمران‬‎

🌹شهید دکتر مصطفی چمران🌹

🍂خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل"توجیهشان"می‌کنم ببخش!‏🍂


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI

یادبگیریم ازشهدا

http://bashiran.ir/wp-content/uploads/2016/07/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B11.jpg

شهید سید مجتبی علمدار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI

شهدا شرمنده ایم

تا نفس می زنیم همه،  تا دمی که ما زنده ایم

یادمون نره از روی شهدا شرمنده ایم

توی قصه ی عاشقی ، همیشه بازنده ایم

فراموش نکنیم که از شهدا شرمنده ایم

دلامون شده خالی از، غم عاشقی و جنون

توی شهر ما این روزا فراموش شده یادتون

شهدا شرمنده ایم ، شهدا شرمنده ایم

شهدا شرمنده ایم ، شهدا شرمنده ایم

یاد صیاد وکاظمی ، یاد همت و باکری

یاد اون مردا به خیر یاد چمران و باقری

شهدا شرمنده ایم ، شهدا شرمنده ایم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI