شهدا

این وبلاگ برای آشنایی عموم مردم بافرهنگ شهادت وایثار ساخته شده است

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفاع مقدس» ثبت شده است

در آتش فکه🔥

شهید هادی متولد سال 36 در حوالی میدان خراسان بود. جوانی پر انرژی که زورخانه می‌رفت و مرام و معرفت در ذاتش بود. بچه محل‌هایش او را «داش ابرام» صدا می‌زدند. خودش هم لهجه و تکیه کلام‌های لوطی‌مآبانه داشت. مرتضی پارسائیان بچه محل و همرزم شهید تعریف می‌کند: «اولین بار که داش ابرام من را دید، از جثه و قواره کوچکم تعجب کرده بود. من چند سالی از ایشان کوچک‌تر بودم و زود هم وارد عرصه انقلاب و جبهه شده بودم. ابراهیم جلو آمد و با لهجه داش مشتی‌اش گفت: بچه کجایی؟ گفتم: دروازه دولاب. گفت:«اِاِاِ پس بچه محلیم.» بعد یک دستش را روی شانه‌ام گذاشت و آن یکی را برای دست دادن دراز کرد. از آن آدم‌های با مرامی بود که رفاقت خالصانه‌اش بوی یکرنگی و روراستی داشت.»🌺

Image result for ‫شهید ابراهیم هادی‬‎

آنطور که از شواهد برمی‌آید ابراهیم هادی همان اولین روزهای شروع جنگ به جبهه سرپل ذهاب می‌رود (پیش از جنگ در کردستان حضور یافته بود) چون بچه محل اصغر وصالی بود، جزو گروه او در همین جبهه می‌جنگند، اما هیچ وقت مسئولیت برعهده نمی‌گیرد. یکی از دوستان شهید می‌گوید:«شهید هادی روحیات خاصی داشت. مسئولیت قبول نمی‌کرد. نه اینکه آدم بی‌مبالاتی باشد. اگر به ایشان می‌گفتید بیا و فرماندهی این دسته را برعهده بگیر، می‌گفت:ببین من نوکرتم. ما رو درگیر این چیزها نکن. فلانی رو بذار مسئول دسته، منم کنارش وامیستم کار می‌کنم.» الحق که کنار مسئول دسته می‌ایستاد و کمکش می‌کرد، اما خودش هیچ وقت مسئولیت برعهده نمی‌گرفت🌺

شهید هادی عکسی با لباس فرم سپاه دارد که باعث می‌شود خیلی‌ها فکر کنند وی عضو سپاه بود، اما همرزمانش تأیید می‌کنند که ابراهیم هیچ گاه به عضویت سپاه درنیامد و تنها به جهت علاقه‌ای که به لباس پاسداری داشت با این لباس عکسی به یادگار انداخته بود.🌺

فکه آخرین آوردگاه شهید ابراهیم هادی در دفاع مقدس بود. در ماجرای شهادتش آمده است که در جمع نیروهای گردان‌های کمیل و حنظله به شهادت رسید، اما ابراهیم هادی عضو هیچ کدام از این دو گردان نبود، بلکه به عنوان نیروی اطلاعاتی مسئولیت هدایت گردان‌های لشکر 27 محمد رسول الله(ص) را همراه دیگر همرزمانش به عهده گرفته بود. ابراهیم هادی وارد معرکه‌ای می‌شد که او را جاودانه می‌کرد. چهره‌اش برافروخته و زیباتر از هر زمان دیگر شده بود. قبل از عملیات به یکی از دوستانش گفته بود:«خرمشهر آزاد شد و میترسم جنگ تموم بشه و شهادت رو از دست بدم. هرچند توکل ما به خداست... خیلی دوست دارم شهید بشم اما خوشگل‌ترین شهادت رو میخوام!»🌺

شهید هادی در فکه جنوبی، در کانال‌هایی که اکنون به نام کانال کمیل و حنظله معروف است، کنار نیروهای دو گردان (کمیل و حنظله) می‌ماند تا به آنها کمک کند. برخی از نیروهای این دو گردان حدود پنج روز تمام درون کانال‌های موجود در منطقه گیر می‌افتند و هرازگاهی چند نفر از آنها از تاریکی استفاده کرده و به خط خودی برمی‌گردد. روز پنجم که مصادف با 22 بهمن ماه 1361 است، سه نفر که انگار آخرین نفرات باقی مانده هستند، خود را به خط خودی می‌رسانند، در حالی که گرسنگی و تشنگی هر سه را از پا انداخته بود، از رزم جوان قوی بنیه‌ای می‌گویند که تا روز آخر هم آرپی جی می‌زد هم تیربار شلیک می‌کرد و هم به مجروحان رسیدگی می‌کرد. همین جوان نیرومند که شلوار کردی به پا داشت و با مشخصاتی که می‌دادند انگار ابراهیم هادی بود، تا لحظه آخر کنار مجروحان می‌ماند و بعد دیگر هیچ وقت خبری از او نمی‌شود. داش ابرام شهید شده بود.🌺

منبع : سایت http://www.tashohada.ir

پیشنهاد: کتاب سلام برابراهیم هادی رو حتما بخرید پشیمان نمی شوید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
REZA MARDANI

یادبگیریم ازشهدا

http://bashiran.ir/wp-content/uploads/2016/07/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B11.jpg

شهید سید مجتبی علمدار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI

شهید مصطفی باقری

مومنان باید در راه خدا با آنان که حیات مادی دنیارا بر آخرت گزیدند جهاد کنند و هر کس درجهاد برای خدا کشته شد یا پیروز گردید او را در بهشت اجری عظیم دهیم.پس از سلام به خدمت یگانه منجی عالم بشریت آقا امام زمان(عج) و نایب برحقش امام خمینی اکنون که این وصیت نامه رامی خوانید من نیستم و از خداوند برای خانواده ام صبر طلب می کنم تا از اجر اخروی اینجانب کم نشود خداوندا تو را هزار بار شکر که به من منت نهادی و این راه را بر من نشان دادی که هم در دنیا و هم درآخرت خوشبخت شوم.خدایا معبودا اگر بر من اشک چشم ندادی که در راهت بریزم اما خون که دادی برای شستن گناهانم بریزم.خدایا اگر مرا صد بار بکشند و زنده کنند از این راه دست برنخواهم داشت صرف نظر از آنانی که چشمشان را بسته اند و همیشه مادیات را در نظر گرفته اندو آنقدر از حقیقت دورند که دلهایشان به تاریکخانه هواپرستی تبدیل گشته و سرتاسر وجودشان را عشق به مادیات و ظلمت نفسانیات پر کرده است و توانایی درک ارزشهای والای معنوی را از دست داده اند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI

شروع کاروبلاگ باوصیت نامه شهید زین الدین

وصیت نامه شهید مهدی زین الدین
بسمه تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.

1- مسائل شرعی:

الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه: تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.

2- مادیات

الف:بدهکاریها:

1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.

ب – بستانکاریها:

1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.

2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها
پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.

مهدی زین الدین
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
REZA MARDANI